محل تبلیغات شما

حرف دل



دلـگـیـــر دلـگـیــــرم مـــرا مـگـــذار و مـگـــذر
از غصـه مـی‌مـیــرم مـــرا مـگـــذار و مـگـــذر
بـا پـای از ره مـانــده در ایـن دشــت تــب‌دار
ای وای مـی‌مـیــرم مـــرا مـگـــذار و مـگـــذر
سـوگنــد بر چشمـت که از تـو تــا دم مــرگ
دل بــر نمـی‌گیـــرم مـــرا مـگـــذار و مـگـــذر
بالله که غیر از جرم عاشق بودن ای دوست
بی‌جـرم و تقصیــرم مـــرا مـگـــذار و مـگـــذر
بـا شـهـپــر انـدیـشـــه دنـیـــــا گــردم امـــا
در بـنــد تـقــدیـــرم مـــرا مـگـــذار و مـگـــذر
آشــفـــتـــه تــر ز آشـفــتـــگـــــان روزگـــارم
از غــم بـه زنـجـیـرم مـــرا مـگـــذار و مـگـــذر

 

شعر از : یدالله عاطفی

این شعر را آقای حمیدرضا نوربخش به زیبایی دردستگاه شور-دشتی اجرا کرده است.


دلبرا گر بنوازی به نگاهی ما را 
خوش تر است در به دری منصب شاهی ما را
به من بی سر و پا گوشه ی چشمی بنما 
که محال است جز این گوشه پناهی ما را 
بر دل تیره ام ای چشمه ی خورشید بتاب
نبود بدتر از این روز سیاهی ما را
گرچه از پیشگه خاطر عاطر دوریم
هم اگر یاد کند لطف تو گاهی ما را
با غم عشق که کوهی است گران بر دل ما
عجب است ار نخرد دوست به کاهی ما را 
مفتقر راه به معموره حسن تو نبرد
بده ای پیر خرابات تو راهی ما را

شاعر : کمپانی

بیا تا قدر یک دیگر بدانیم

که تا ناگه ز یک دیگر نمانیم

چو مؤمن آینه مؤمن یقین شد

چرا با آینه ما روگرانیم

کریمان جان فدای دوست کردند

سگی بگذار ما هم مردمانیم

فسون قل اعوذ و قل هو الله

چرا در عشق همدیگر نخوانیم

غرض‌ها تیره دارد دوستی را

غرض‌ها را چرا از دل نرانیم

گهی خوشدل شوی از من که میرم

چرا مرده پرست و خصم جانیم

چو بعد از مرگ خواهی آشتی کرد

همه عمر از غمت در امتحانیم

کنون پندار مردم آشتی کن

که در تسلیم ما چون مردگانیم

چو بر گورم بخواهی بوسه دادن

رخم را بوسه ده کاکنون همانیم

خمش کن مرده وار ای دل ازیرا

به هستی متهم ما زین زبانیم


" دیوان شمس"


آخرین جستجو ها

فروی ناب Wayne's site Michael's blog مقالات ورزشی، روانشناسی و ... مرکز خرید و فروش بیسیم کنوود و موتورولا| 09122211174 ارائه پیشنهاد برای ارزشیابی معلمان compcellecir athentravom وبلاگ سایت نیازمندی پیام سرا glisdeslizi